لوپز 63 سال پیش در تولیمای کلمبیا به دنیا آمد؛ درست زمانی که این کشور در چنگال آشوبهای سیاسی گرفتار آمده بود و سایه شوم جرم و جنایت بر سر شهرهای مختلف آن افکنده شده بود. وی بچه هفتم در میان 13 فرزند خانوادهای فقیر بود. مادر لوپز که به هیچ وجه از سلامت اخلاقی برخوردار نبود، ضمن رفتارهای وحشیانه و شنیع با فرزند خود، عاقبت وی را در سن 8 سالگی برای همیشه از خانه بیرون انداخت و آواره خیابانهای وحشی کلمبیا کرد.
لوپز که پس از طرد شدن از خانه، در کوچه و خیابانهای کلمبیا سرگردان بود، به گدایی روی آورد. مدت زیادی نگذشت که مردی ناشناس نسبت به وضع اسفباری که لوپز کوچک گرفتار آن بود، با وی ابراز همدردی کرد و به او قول داد که سرپناهی امن و غذایی کافی در اختیارش خواهد گذاشت. لوپز که آواره، ناامید و گرسنه بود بیدرنگ پیشنهاد مرد غریبه را پذیرفت. اما به جای رفتن به خانه امن و خیالی خود، مرد غریبه وی را به خانهای متروک کشاند و بارها و بارها لوپز را مورد تعرض و آزار و اذیت قرار داد. لوپز سرخورده و تحقیرشده به خیابانها بازگشت. خشمگنانه با خود عهد بست که مشابه این بلا را به سر هر دختر معصوم و کوچکی که سر راهش قرار گرفت بیاورد.
وی در سن 18 سالگی، هنگام سرقت خودرو به دام پلیس افتاد و برای نخستین بار در زندگیاش از زندان خیابانهای شهر راهی زندان واقعی شد. پس از گذشت چند روز، 4 نفر از اعضای تبهکار یک باند لوپز را بار دیگر در زندان مورد اذیت و آزار و تعرض قرار دادند. اتفاق شومی که منجر به شعلهورتر شدن آتش کینه و خشم در دل لوپز شد و خاطرات شوم کودکیاش را به یادش آورد.
سرانجام لوپز، انتقام بلایی را که در زندان به سرش آمده بود با ارتکاب قتل به انجام رساند. لوپز 3 نفر از آن 4 نفری را که وی را مورد آزار و اذیت قرار داده بودند، کشت و به دو سال دیگر زندان محکوم شد. مقامات قضایی تشخیص دادند که وی برای دفاع از خود مرتکب آدمکشی شده و در نتیجه مجازات سنگینی برایش در نظر نگرفتند. از همین جا بود که یک هیولای خونخوار در درون لوپز جوان جان گرفت.
لوپز در سال 1978 میلادی از زندان آزاد شد و به پرو نقل مکان کرد و در آنجا اقدام به آدم ربایی و قتل دختران کرد. اندکی بعد، لوپز از پرو اخراج شد و به اکوادور رفت و در آنجا هم کشتن دختر بچهها را بار دیگر از سر گرفت. پس از گذشت مدتی مقامات پلیس که از افزایش شمار دختران گمشده نگران شده بودند برای یافتن قاتل سریالی دختربچهها به تکاپو افتادند، اما در نهایت از مسیر واقعی تحقیق منحرف شدند و به این نتیجه رسیدند که دخترهای گمشده توسط قاچاقچیان کودک ربوده شدهاند و به عنوان برده به فروش رسیدهاند. 32 سال پیش یک روز، جریان آب جسد 4 کودک به قتل رسیده را به ساحل دریا آورد و مقامات اکوادور تازه فهمیدند که پای یک قاتل سریالی در میان است. اندکی بعد، مأموران پلیس توانستند لوپز را هنگام ربودن دختربچهای که با دخالت مادرش نجات یافته بود، دستگیر کنند. ولی در بازجوییها هر چه سعی کردند نتوانستند لوپز را وادار به همکاری و اعتراف کنند. در نتیجه نقشه تازهای برای پرده برداشتن از جنایات وی به اجرا در آمد. آنها از کشیشی محلی برای حل معمای این جنایات درخواست کمک کردند و وی را در لباس زندانیان به بندی که لوپز در آن حبس بود، فرستادند. این نقشه به شکل هوشمندانهای انجام شد و لوپز خیلی زود نزد هم سلولی خود به جنایتهای وحشیانهای که مرتکب شده بود، اقرار کرد. وی تکتک جنایاتی را که مرتکب شده بود، به خوبی به خاطر داشت و در اعترافات خود به قتل دست کم 110 کودک در اکوادور، بیش از 100 کودک در کلمبیا و 100 کودک دیگر در پرو اعتراف کرد.
پلیس زمانی از صحت اعترافات لوپز اطمینان یافت که در کمال ناباوری با موافقت وی برای سرکشی به گورهای دسته جمعی کودکان رو به رو شد. لوپز مأموران را به محل دفن قربانیان خود برد و آنها توانستند تنها جسد 53 کودک را در یک قبر پیدا کنند. همین تعداد جسد هم کافی بود تا بازجوها در عین ناباوری، درستی اعترافات وی را تأیید کنند. سرانجام لوپز به جرم تجاوز، کودکربایی، آزار و قتل به حبس ابد محکوم شد و هرگز از جنایتهایی که مرتکب شده بود، ابراز پشیمانی نکرد. وی به خبرنگاری که برای مصاحبه با او به زندان رفته بود، گفت هر زمان از زندان آزاد شود با خوشحالی تمام به قتل بچههای کم سن و سال ادامه خواهد داد.
امروز هیولای آند آزاد است
هنگامی که لوپز محکوم شد، هیچ کس گمان نمیکرد که وی بتواند بار دیگر آزادانه در خیابانهای امریکای جنوبی قدم بزند. حتی اگر دادگاه اکوادور پس از مدتی محکومیت وی را تخفیف میداد، کشورهای کلمبیا و پرو میتوانستند وی را در دادگاههای خود دوباره محاکمه کنند. اما پس از گذشت 20 سال حبس در سلول انفرادی، لوپز در میان بهت و ناباوری مردم وحشت زده امریکای جنوبی شبانه به وسط مرزهای کلمبیا انتقال یافت و آزاد شد. نه کشور کلمبیا و نه پرو، آن قدر توان مالی نداشتند که بتوانند به جست و جوی این جانی خونخوار بپردازند و وی را به پای میز محاکمه بکشانند. شوک آزادی ناعادلانه این کودک آزار خونخوار از خاطره جمعی مردم امریکای جنوبی آسان زدوده نخواهد شد و هنوز که هنوز است نام وی هول و هراس به دل دیگران میاندازد.
هنوز هم معلوم نیست سرنوشت هیولای آند چه شد. خیلیها امیدوارند وی به دست یکی از همان کسانی که برای کشتنش عهد بسته بود، تا به امروز کشته شده و تقاص جنایتهای هولناک خود را پس داده باشد.
پایان مطلب/
:: موضوعات مرتبط:
"جنایت" ,
"حوادث" ,
"محمدشهرکرج" ,
,
:: برچسبها:
"جنایت""حوادث""محمدشهرکرج" ,
:: بازدید از این مطلب : 2225
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0